کلاغ بلورین


بالاخره جشنواره امسال هم با تمام خوبی و بدیهاش تمام شد!!! وما بنا بر قولی که داده بودیم تصمیم داریم فیلم های برتر رو بنا بر نظر اندیشمندان کلاغ پر (یعنی من٬سیخ سیخی و ...) اعلام کنیم:

¤
جایزه ویژه موبایل بلورین به فیلم «چند تار مو» به خاطر پخش انواع و اقسام زنگ ها ی تلفن و گیر دادن به شرکت مخابرات به دلیل وضع تلفن همراه کشور
!!!

¤جایزه ویژه تنگ آب بلورین به فیلم های «چند تار مو و ملاقات با طوطی» به دلیل بستن آب به انتهای فیلم
!!!

¤جایزه ویژه کلنگ بلورین به فیلم «۵ عصر» به دلیل حضور همسایگان افغان در فیلم
!!!

¤جایزه ویژه پوتین آهنین به فیلم «سرباز های جمعه» به خاطر ساخت فیلم به گونه ای که برای خرید بلیط آن نیاز به پوتین آهنین بود
!!!

¤جایزه ویژه پاروی بلورین به فیلم «ملاقات با طوطی» به دلیل استفاده از یه دو جین بازیگر معروف و سناریوی خفن جهت پارو کردن درآمد فیلم
!!!

¤جایزه ویژه روز ولنتاین به فیلم «بوتیک» به خاطر حضور دو کبوتر عاشق در فیلم
!!!

¤جایزه ویژه کاسه ماست بلورین به خودمان به خاطر اینکه هیچ آدم عاقلی هر شب پا نمی شه بره این فیلم های ...رو ببینه٬ مگه اینکه مثل ما ماستش یه مقدار روان باشه
!!!

و در انتها جایزه ویژه
کلاغ بلورین به طور مشترک به فیلم های « دوئل و هم نفس» به دلیل خفنی بیش از حد اهدا می گردد
!!!


                                                                                         بچه خط

نظرات 31 + ارسال نظر
خورشید نقره ای یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 12:25 ق.ظ

بنده خوشحالم که شما با دیدن این فیلمها حد اقل به یک حقیقت پی بردید و ان روان بودن ماستهای بسیاری از ........ است.

البته ،نظره لطف شماست.

سیخ سیخی

خورشید حلبی!!! یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 01:02 ق.ظ

بنده هم خوشحالم که نفر قبلی به خورشید نقره ای حسودیش شده...بر داشته واسه خودش اسم گذاشته!!!

لطفا تعداد خورشید ارو زیاد نکنید ، از پسه همون یکیشم بر نمیایم ، دیگه حالا بیان چندتا هم بشین دیگه هیچی...

سیخ سیخی

!سه باره منتقد یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:06 ب.ظ

آقای سیخ سیخی اگر فکر کردی با این فرافکنی ها من از رسالت مهم آنتی فیمینیستی خودم دست می کشم کور خوندی

جان؟؟؟من متوجه نشدم؟؟؟
لطف کنید از کلمات قلمبه سلمبه استفاده نکنید؟!!!

سیخ سیخی

!!!چهار باره منتقد یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:30 ب.ظ

از سرعت عملت خوشم اومد! ولی متاسفانه اشکال از گیرنده است! آنتن و بده اینور!

ما سرعتمونو تو عمل نشون میدیم!

سیخ سیخی

!... باره منتقد یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:31 ب.ظ

اینو هم می نویسم تا یه مقدار سرت گرم بشه سیخ سیخی آخه یه ساعتی کار دارم!

از اینکه به فکرمون هستی واقا خوشحالم.
( قطرات اشک ذوق از گونه های بماننده سیل خروشانی جاری شده!)

سیخ سیخی

الکی خوش یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:32 ب.ظ

الکی خوش یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:33 ب.ظ

الکی خوش یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:33 ب.ظ

الکی خوش یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:33 ب.ظ

الکی خوش یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:33 ب.ظ

الکی خوش یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:33 ب.ظ

الکی خوش یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:34 ب.ظ

الکی خوش یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:34 ب.ظ

الکی خوش یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:34 ب.ظ

الکی خوش یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:34 ب.ظ

الکی خوش یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:34 ب.ظ

الکی خوش یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:35 ب.ظ

الکی خوش یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:35 ب.ظ

آخی راحت شدم!

اینم یه نمونشه!
خوب میشی عزیزم،خوب میشی!

سیخ سیخی

!جاسوس یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 06:45 ب.ظ

چهارشنبه، 10 دى، 1382
www.mikh2.persianblog.com

خاطرات یک دانشجوی . . .


شنبه : همون لحظه ای که وارد دانشگاه شدم متوجه نگاه سنگینش شدم. هر جا که می رفتم اونو می دیدم یکبار که از جلوی هم در اومدیم نزدیک بود به هم بخوریم ، گفت : «ببخشید» من که می دونم منظورش چی بود. تازه ساعت 5/9 هم که داشتم بورد را می خوندم اومد پشت سرم شروع به خوندن بورد کرد. آره دقیقاً می دونم منظورش چیه. اون می خواد زن من بشه.

بچه ها می گفتن اسمش مریمه. از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون، تصمیم گرفتم باهاش ازدواج کنم.

یکشنبه : امروز ساعت 9 به دانشگاه رفتم؛ موقع رفتن تو سرویس یه خانمی که پشت سرم نشسته بود به من گفت:« ببخشید آقا میشه شیشه پنجره تون رو ببندین.» من که می دونم منظورش چی بود، اسمش رو می دونستم ، اسمش نرگسه. از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون، تصمیم گرفتم با نرگس هم ازدواج کنم.

دو شنبه : امروز به محض اینکه وارد دانشگاه شدم سر کلاس رفتم. بعد از کلاس مینا یکی از همکلاسیهایم جزوه منو ازم خواست. من که می دونم منظورش چی بود، حتماً مینا هم علاقه داره با من ازدواج کنه، راستیتش منم از مینا بدم نمی آد. از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون، تصمیم گرفتم با مینا هم ازدواج کنم.

سه شنبه : امروز اصلاً روز خوبی نبود. نه از مریم خبری بود نه از نرگس نه از مینا. فقط یکی از من پرسید : «آقا ببخشید امور دانشجویی کجاست؟». من که می دونم منظورش چیه. ولی تصمیم نگرفتم باهاش ازدواج کنم چون کیفش آبی رنگ بود، احتمالاً استقلالیه. وقتی جریان را به دوستم گفتم به من گفت : «ای بابا! بدبخت منظوری نداشته.» ولی من می دونم رفیقم به من حسودیش میشه. حالا به کوری چشم دوستم هم که شده هر جور شده با این یکی هم ازدواج می کنم.

چهارشنبه : امروز وقتی در حیاط دانشگاه قدم می زدم متوجه شدم یک سری دانشجو از یک دانشگاه دیگه به دانشگاه ما اومدن. یکی از خانمهای دانشجو از من پرسید: «ببخشید آقا! سلف دانشگاه کجاست؟» من که می دونستم منظورش چیه اما تو کار درستی خودم موندم که چطور این هم به من علاقه پیدا کرده. حیف اسمش را نفهمیدم. راستیتش از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون، تصمیم گرفتم هر طور شده پیداش کنم و باهاش ازدواج کنم؛ طفلکی داره از عشق من پیر میشه.

پنج شنبه : یکی از دوستهای همکلاسیم بنام محمود منو به کافی شاپ دعوت کرد. من که می دونستم منظورش از این نوشابه خریدن چیه! می خواد که من بی خیال مینا بشم. راستیتش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون، عمراً قبول کنم.

جمعه : امروز صبح در خواب شیرینی بودم که داشتم خواب عروسی بزرگ خودم رو می دیدم. عجب شکوه و عظمتی بود داشتم انگشتم رو توی کاسه عسل فرو می کردم که . . . مادرم یکهو از خواب بیدارم کرد و گفت برم چند تا نون بگیرم. وقتی تو صف نانوایی بودم دختر خانمی از من پرسید:«ببخشید آقا صف پنج تایی ها کدومه؟» من که می دونم منظورش چی بود، اما عمراً باهاش ازدواج کنم. راستیتش از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون، من از دختری که به نانوایی بیاد خیلی خوشم نمی آد.

شنبه : امروز صبح زود از خواب بیدار شدم ،صبحانه را خوردم و اومدم که راه بیفتم مادرم گفت:«نمی خواد بری دانشگاه، امروز جواب نوار مغزت آماده است، برو از بیمارستان بگیر. راستیتش از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون، مردم می گن من مشکل روانی دارم.

وقتی به بیمارستان رسیدم و از خانم مسئول آزمایشگاه جواب نوار مغزم رو خواستم، به من گفت :«آقا لطفاً چند دقیقه صبر کنید» من که می دونستم منظورش چیه . . . .



« چکش »




¤ نوشته شده در ساعت 14:23 توسط میخ


چکش جان من که میدونم منظورت چیه!!!

سیخ سیخی

غیرتی یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 08:25 ب.ظ

اصلا خوش ندارم که از اسم دوستم تقلید کنید:
(...خورشید حلبی و ... نقره ای...)

اینو حتما من با روابط عمومی شبکه ۳ در میون میذارم!

سیخ سیخی

!منتقد دو آتیشه یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 09:21 ب.ظ

آآآآآآآآآآآآآآآآآآی به داد برسین! دیدن گفتم اینا گروه مافیایی
هستند! آآآآآآآآآآآآی من دردم و به کی بگم خورشید طلایی کم بود رفیق هاش رو هم آورده ! رسماٌ دارن تهدید می کنن؟
سیخ سیخی دیدی چه خاکی به سرمون شد! حالا تو باز چرند تحویل بده؟

اتفاقا بد هم نشده وبلاگمونو مافیا پشتیبانی میکنه!!!

سیخ سیخی

خورشید طلایی دوشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 12:24 ق.ظ

ای به دادم برسییییییییییییییید!!!
دارن الکی الکی نابودم میکنن....
دارن دستی دستی منو بد نام میکنن....
من دیگه غلط کنم نظر بدم...
یکی هم که از من طرفداری میکنه چشم دیدنشو ندارین..
آی بعضیا بگین به همه که من ازارم حتی به مورچه هم نمیرسهههههههه

طلا که پاکه
چه منتش به خاکه!؟
(اینم گفتم الکی دلت خوش باشه!!!)

سیخ سیخی

بچه خط دوشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 02:18 ب.ظ

آقا بی خیال... چرا این قد حسودین...ما از روز اول به هر کی که نظر درست و حسابی میداد...جواب میدادیم..حالا می خواست خورشید باشه ..ماه باشه یا هر چیز دیگه...این بنده خدا هم تقصیر نداره...آدم خوبیه ..ازیتش نکنید...!!!
البته من خیلی خوشالم که وب لاگمون داره میشه یه جایی واسه تبادل نظر..
حداقل بیید اینجا دموکراس رو تمرین کنیم..نظر هم دیگه رو هم تحمل کنیم

آه...
چقدر رمانتیکو پروانه ای!!!
( آخه یکی نیست بگه کی از تو نظر خواست!)

سیخ سیخی

دنیا دوشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 10:27 ب.ظ http://donyayeman.blogsky.com

سلام...خوبین...؟
بابا یکم سر بزنین....
قربانت....

احسان دوشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 10:45 ب.ظ

سیخ سیخی با دمب شیر بازی نکن...
راستی اسم بابات چی هست؟؟؟
امروز چند شنبه هست؟؟؟

اولا دمب نیستو دمه!
دوما شیر پاکتی دم نداره پاکت داره!!!
سوما حالا یه فیلم هم نفس دیدی جنبه داشته باش!!!!

سیخ سیخی

خورشید طلایی سه‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 10:34 ق.ظ

فقط اومدم که بگم بچه خط دست درد نکنه بالاخره ما هم پسر با معرفت دیدیم!!!!!!!!!!!
در ضمن از شما هم ممنون سیخ سیخی.

بچه منم ازت تشکر میکنم به خاطره روح پروانهیت.

سیخ سیخی

! و بازهم منتقد سه‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 04:42 ب.ظ

واقعا در این جور شرایط فیمینیستی است که مرد از نامرد مشخص می شود !
همانطور که ملاحظه می کنید این بچه خط و سیخ سیخی من و امثال بنده را فروختند زیر فی!
به هر صورت من از فعالیت های آنتی فیمینیستی خودم دست نمی کشم کور خوندید!


ناقلا زبل شدی زود می گیری کی مرده کی زنه!
آره دیگه ...
میتونی بیای شعره آدم فروش برامون بخونی!
ما آنتی ویروسمون قوی تر از این حرفاست حالا هر کار دوست داری بکن!

سیخ سیخی

امین سه‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:16 ب.ظ

احسان اگه نری دنبال تبلیغات اخراجت می کنما. تازه می خوام خورشید طلایی رو به جای تو بکنم مدیر اجرایی!!!!

!منتقد بی حوصله بی حوصله سه‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:19 ب.ظ

ببین سیخ سیخی یا تو خیلی بی کاری از صبح نشستی پای کامپیوترت جاسوسی مردم رو می کنی یا .... را آنروز ... شده بود تا.... باشه که بدونی منم.... حالا دیدی من خیلی زبل تر از ... هستم ( در ضمن لطف کن با ... جواب من و نده البته اگه می تونی ! کات!)

امین سه‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 08:08 ب.ظ

احسان اگه نمی خوای موبایلت رو شارژ کنی ٬ یه زنگی بزن خونمون تا حسابت رو برسم. یادت نره ها!!!!

احسان موبالش شارژ داره خودش شارژ نداره!

سیخ سیخی

غیرتی شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:47 ب.ظ

اقایان و خانمهای دست اندرکار........
همه اینها عالی هست نظرات و........
ولی خب کی شماره جدید رو چاپ میکنید؟
بابا پوست انداختیما.............
در ضمن آقا احسان اگر تخفیف ویژه بدی دفعه دیگه به اتفاق همسر خرید میکنیم ازت........والا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد